انسان غافل و ...

ساخت وبلاگ
سخت شده ...

خیلی سخت ...

اعترافی که ناچارم اینجا ثبت کنم ...

دلچسبی ها ... به دل نشستن ها زیاد شده ...

اعتراف میکنم بیشتر افتادم دنبال آمارگیری ...

این کیه ... اون کیه ...

گناه چشم ، نگاه شد و به قول اون دانشجوی پزشکی که تو گاهنامه دانشگاه نوشت : من خود به چشم دیدم دین و ایمانم میرود ...

راه راستم کج شده ...

اتفاقی که نباید میافتاد ... افتاد ...

اعتراف میکنم معیارهام عوض شدن ...

خجالت میکشم از دیدن خیلی ها

و ...

خیره خیره خیلی ها رو دید میزنم ...

و نگاه ... تیری از شیطان ...

قلبم بیقرار شده ...

قلبم ... از همه چیزهایی که نباید پر شده و من بیشتر از این نمیتونم منتظر "شنبه"ای بمونم که از اون روز باید شروع کرد ...

یادم میاد دو جوان دانشجو با هم حرف میزدن یکی به رفیقش میگفت :"بابام گفته اگر یک درصد احتمال دادی دانشگاه باعث فسادت میشه همه چیو ول کن و برگرد پیش خودمون ... تا تهش پشتتیم ..."

و من احساس میکردم که جدا از دین و محرم و نامحرم دست این جوون رو باید به گرمی فشرد و با تحکم بهش اطمینان داد که :" پدر...از لبت هرچه شنیدم ناز بود ..."

من مغرضانه اعتراف کردم تا تلنگری بشه برای خودم که حواسمو بیشتر جمع کنم ...

و چشمهایم را بیشتر تر ...

اولین قدمم پاکسازی گالری گوشیم بود ... شیطنت های دخترونمو به عاقلی های خانومانه ارتقا دادم و چقدر سبک شدم و لذت بردم و در تاریکی اتاق به خدا لبخند زدم ...

دومین کار از فردا شروع میشه ... نمیخوام مثل آدمای دیگه تور همراه داشته باشم(هه) ... من همینم ...

خدایا به توکل نام اعظمت ...

عاشقتم ...

دو هفته تا آزادی ......
ما را در سایت دو هفته تا آزادی ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : raheomid2000 بازدید : 153 تاريخ : شنبه 10 تير 1396 ساعت: 17:16