عشق؛ آری یا نه؟

ساخت وبلاگ

- باید یه چیزیو اعتراف کنم
+بفرمایید
-من به شما علاقه مند شدم ... میدونم شاید برای من خیلی دست نیافتنی باشید ولی نمیتونم جلوی خودمو بگیرم که به این علاقه فکر نکنم ... بارها و بارها به شما در جایگاه همسر آیندم نگاه کردم ... بی اغراق میگم ... شما فوق العاده بودید ...
.
.
.

**********************************
از زمانی که بزرگ شدم و به حدی رسیدم که مامان همیشه میگه موقعشه جدی فکر کنی ... این مورد سومی هست که این طور ابراز علاقه میکنه ... من واقعا نه کاملم نه خیلی فوق العاده حتی خیلی زیبا هم نیستم که ظاهرم جذبه داشته باشه ... شاید نشه اسمش رو عشق گذاشت ... ولی بی جهت فکر هر دوی مارو درگیر میکنه ... یک ضرب المثل قدیمی هست که میگه " تومون خودمونو کشته بیرونمون مردمو ..." واقعا قضیه اینه ... نمیدونم ملت در من چی میبینن ... اما اشتباهی که رخ میده اینه که من ... فقط من ... فهم عشق ندارم ... همین دو سه ماه پیش فکر میکردم عاشق شدم ... تو عکساش نقصی نمیدیدم ... شیفتامو به خاطرش جابه جا میکردم ... همیشه جلو راهش سبز میشدم ... ولی اون انگار تو باغ نبود اصلا ... بعد کم کم به خودم اومدم ... بیشتر فکر کردم ... نقطه ضعف های اون برهه از زندگیمو کنار هم چیدم و فهمیدم من درگیر یک جریان احساسات غلط در یک زمان نامناسب شدم ... رهاش کردم ... نه وابستگی شدید پیدا کردم نه مجنون و دیوانه شدم ... مال من نیست و مال من نخواهد بود دلیلی نداره تلاش بی خودی انجام بدم ... اتفاقی که افتاد این بود که از بی خوابی ها و پریشان دلی های شبانه رها شدم ... آرامش پیدا کردم ... نه اینکه بی عشق زندگی زیباتر باشه نه ... فقط وقتی توهم عشق نزده باشی آروم تری ... و در نهایت گاهی فکر میکنم شاید آهی کشیده باشند عاشقانی که دست رد من به سینه شون خورده و گاهی که از این جریانات اشتباه صبور و سالم بیرون میام مطمئن میشم چیزی جز امتحان الهی رد نکردم و هرچه خدا بخواد همون میشه ...حالا که در برهه ای از زندگیم ، مجبور به تن دادن هستم به جلساتی که هیجان و استرسشون خواب رو از آدم میگیره با خودم فکر میکنم تا امروز هیچ اشتباهی رخ نداده ... خدا خودش انقد مهربون بوده که من از هر مرحله که رد شدم و از هر آدمی ، چیزی جز مصلحت ندیدم ... اون آدمها هم هر کدوم که خبری داشتن و به من رسیده، خبر خوش بوده که باعث خوشحالی من شده ... من خیلی زود اولین جلسه خواستگاری حضوریمو تجربه میکنم نمیدونم این آدم چقدر درسته چقدر اشتباه ولی قطعا موعدش رسیده که بفهمم کجای زندگی ایستادم ... قطعا این آدم نه خیلی خوش شانسه نه خیلی بد شانس فقط در زمان مناسب از راه رسیده و نتیجه کار ما برای هیچ کدوم مشخص نیست ... پس چیزی ندارم جز دل به دریا زدن و توکل به خودش ... ماییم و نوای بی نوایی ... بسم ا... اگر حریف مایی ...
.
.
.
.

دو هفته تا آزادی ......
ما را در سایت دو هفته تا آزادی ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : raheomid2000 بازدید : 163 تاريخ : شنبه 14 مهر 1397 ساعت: 16:22