امروز تولد منه ...

19/ 09 / 1372

عاشق این تاریخم ...

نگید خودشیفته ... نگید از خود راضی ... نگید از خود متشکر ...

  بگید سپاسگزار خدا ...

  بگید متشکر از طبیعت برای خلق چنین تاریخ زیبایی ...

بگید مردم ؛ این دختر از همه چیز این تاریخ راضیه ...

از روزش ... از ماهش ... از فصلش ... و از سالش ...

امروز 19 آذر 1394 ...

من 22سالگیم رو تموم کردم و وارد 23 سالگی شدم ...

از نوشتن این جمله با کلی هیجان نفس بلندی کشیدم ...

چه سال خوبی قراره باشه ...

چه سن مطلوبی ...

چه شوری ... چه عشقی ...

  خدایا ازین تاریخ بی حدانه راضیم ... ممنونتم ...

یک فصل زیبا ... وصف ناپذیر ... پر از رنگ های گرم که دلگرمت میکنه ... آفتابش پررنگ تر ...

بارونش فوق العاده ... هواش معرکه ... زیبا زیبا زیبا ... و ماه آذر ... پیوند پاییز و زمستون ...

و یه روز خوب ... 19 ... نه بیسته بیست که غرور بیاره ... نه خیلی تک و کم که ناامیدت کنه ...

نهایت نزدیکی به کمال ...

و سال 1372 ... بهترین سالی که میتونستم به دنیا بیام ...

بهترین سالی که منحصر به فرده ...

و من عاشق روز تولدم شدم ...

عاشق خودم ...

و عاشق خالق خودم ...

اگر زشتم اگر زیبام ... اگر سفیدم یا سیاه ...

اگر کوتاهم یا بلند ... هر چی که هستم عاشق خودمم ...

و با عشق امشب برای خودم مینویسم ...

عزیزم بیست و سومین سال زندگیت آغاز شد ...

از فردا همه چیز 12 ماه بزرگتر میشه ...

از فردا تاریخ دوباره رقم میخوره ...

از فردا زندگی دید تازه ای به ما پیدا میکنه و ما ... عاشق زندگی خواهیم شد ...

از فردا زندگی تغییر میکنه ...

به همه لبخند خواهم زد ...

و اضافات زندگیم رو حذف خواهم کرد ...

فردا یک شروع دوباره خواهد بود ...

پ.ن : از تمامی دوستانی که تبریک گفتن ممنونم ... هدایا هم دارن میرسن

پ.ن : مشکلات کم نبودن و نیستن اما حیفم اومد پست تولد امسالم مثل پست تولد پارسال کمی زمینه غم

داشته باشه ... دنیا رو دو روزشو عشقه ...